رمان زندگی من p2
پارت ۲
یه پاکت نامه صورتی رنگ دیدم پاکت رو باز کردم نوشته بود
< سلام مرینت من اولین روزی که تو رو دیدم عاشقت شدم خجالت میکشیدم حضوری بهت بگم برای همین بهت نامه دادم من تو رو دوست دارم و خواستم احساساتم رو بهت اعتراف کنم راستی اگه کنجکاوی بدونی من کیم یه راهنمایی تو یه مدرسه درس میخونیم و من رو هر روز میبینی دوست دارم خدانگهدار >
وقتی نامه رو خوندم خیلی تعجب کرده بودم و فکر میکردم که اون کیه ولی اصلا نمیدونستم بهتره فردا تو مدرسه بفهمم آره
الان ساعت ۱۰ هست و شامم رو خوردم و به اتاقم رفتم و روی تخت دراز کشیدم
فردا
از خواب پاشدم رفتم دستشویی تا دست و صورتم رو بشورم ولی اون نامه ذهنم مشغول کرده بود
از دستشویی بیرون اومدم لباسام رو عوض کردم و یه
کیک خوردم و از خونه بیرون رفتم و یه تاکسی گرفتم و به مدرسه رفتیم امروز مثل دیروز ترافیک نبود و زود رسیدیم
وقتی رسیدیم از ماشین پیاده شدم و داخل مدرسه شدم
و داخل کلاس رفتم و نشستم سر جام روی میز یه کاغذ بود و روش نوشته شده بود
سلام مرینت اگه هنوز نمیدونی من کیم روی این کاغذ بنویس نمیدونم و جلوی در آزمایشگاه بزار رو برو راستی دوست دارم بای
خیلی عجیب بود از کیفم یه خودکار برداشتم و نوشتم که نمیدونم بعد جلوی در آزمایشگاه گذاشتم رفتم مخفی شدم ولی ۵ دقیقه مونده بود کلاس شروع بشه و هنوز نیمده بود منم رفتم سر کلاس و بعد معلم اومد و درس داد
بعد از تمام شدن کلاس ها
از معلم خداحافظی کردیم و کیفم رو برداشتم و از کلاس خارح شدم و رفتم جلوی در آزمایشگاه تا ببینم که چیزی ننوشته
رفتم دیدم یه پاکت نامه هست برش داشتم و به کیفم گذاشتم و تو خونه بخونم
در خانه
رسیده بودم خونه و رفتم کیفم رو باز کردم و پاکت نامه رو برداشتم و باز کردم و دیدم نوشته بود
< سلام دوباره مرینت خب پس نمیدونی من کیم
میخوام خودم رو به تو معرفی کنم من >
بعداز کلمه من هیچ کلمه ای نبود نامه رو داخل پاکت نامه گذاشتم و دیدم پشتش اسمش رو نوشته
از طرف....
خب اینم از پارت دوم خدانگهدار