تصویر هدر بخش پست‌ها

وبلاگ لیدی

رمان زندگی من p7

رمان زندگی من p7

| 𝔄𝔶𝔩𝔦𝔫

P7

 

رفتم در رو باز کردم دیدم لوکاست با تعجب داشتم نگاه میکردم که 

لوکا : چی شد انتظار نداشتی منو ببینی 

گفتم : تو چرا هر روز اینجایی مگه زن و خونه زندگی نداری 

لوکا : دارم ولی اونا رو به تو ترجیح میدم کاش تو رو از اول میدیم 

بعداز حرفش انگشتاش رو روی صورتم کشید 

گفتم : اولین دست رو بکش دومین که خواهرم زن تو هست و منم به عنوانی خواهر زنتم و سومین هم دیگه نیا اینجا فهمیدی 

در رو میخواستم ببینم که پاش رو جلوی در گذاشت و مانع بستن در شد 

گفتم : پات رو بکش 

لوکا : فقط اومدم باهات حرف بزنم همین چرا این جوری میکنی 

گفتم: نمیخواد باهام حرف بزنی 

لوکا : میخواد حالا برو کنار 

گفتم : گفتم که نمیخواد 

لوکا : انگار تو حرف حالیت نمیشه برو کنار نمیخوای که دیگران صدامون رو بشنون میخوای 

دستام شل شد و لوکا هم داخل خونه شد و آرامی در روبست و دستش رو گذاشت رو لپام و گفت 

لوکا : آفرین به این میگن خانوم حرف گوش کن و حالا بیا بشین باهات کار دارم 

رفتیم نشستیم رو مبل و لوکا پاهاش رو روی هم گذاشتم و گفت 

لوکا : خب میبینم که با کسایی میپلکی

گفتم : منظورت چیه

لوکا : منظورم چیه هه تو خودت باید بهتر از من بفهمی منظورم چیه

سرم رو پایین انداختم میدونستم آدرین رو میگه ولی به اون چه که با کیا هستم 

لوکا : هه پس بزارم خودم بگم منظورم چه کسی هست منظورم آدرین الان فهمیدی یا دقیق تر بگم 

یه نفس عمقی کشیدم و گفتم : مگه شما چی کاره من هستید بگم پدرمین مادرمین خواهرمین هان چیکارمین 

لوکا : چیکارتم آره اگه بخوایم تقریبی بگیم شوهرت حساب میشم 

و بعد اون حرفش یه چشمکی زد 

گفتم : یعنی چی تو شوهر خواهرم هستید و هیچ وقت این اتفاق نمی‌افته چون شما زن دارید و مخصوصا زنتون خواهرم هستن 

لوکا : اگه مشکل خواهرت هست مشکلی از جلوی راهم برمیدارم 

با این حرفش تموم موهای بدنم سیخ شد 

گفتم : لازم نکرده شما زندگی خوبی دارید و کلا من هیچ علاقه ای به شما ندارم و علاوه بر اون من به خیانت نمیکنم 

 

منظورم  خیانت به خواهرم خیانت با آدرین بود چون خیلی دوسش دارم 

 

لوکا : پس به من علاقه ای نداری 

گفتم : نه چرا باید داشته باشم

لوکا : الان بهت نشون میدم که بهم علاقه داری یا نه 

از سر جاش بلند شد بازوم رو گرفت و بلندم کرد و گفتم داری چی کار میکنی بازوم رو ول کن 

داشت منو با خودش می‌کشوند که زنگ خونه به صدا در اومد

لوکا (با صدای آروم) : هیس ساکت شو برم ببینم کیه 

منم کنار یه گوشه ایستاده بودم و لوکا رفت در رو باز کنه 

 

♤__________________________________________♤

 

برای پارت بعدی هم شرطی نداره 

 

        خدانگهدارتون